به ندرت پیش می آمد که بچه هایش را همراه خودبه لشکر بیاورد آن روز ظاهراً همسر حاجی جایی رفته بود و حاجی مجبور شده بود، محمد مهدی را همراه خود بیاورد از صبح که آمد رفت جلسه و محمد مهدی را پیش ما گذاشت. جلسه که تمام شد مقداری موز اضافه آمده بود یکی را به محمد مهدی دادم تا از او نیز پذیرایی کرده باشم نمی دانم چه کاری داشت که مرا احضار کرد. محمدمهدی هم پشت سر من وارد دفتر او شد.وقتی بچه را دید چهره اش برافروخته شد، سپس گفت: چه کسی به به او موز داده ، گفتم: حاجی این بچه صبح تا حالا هیچ چیزی نخورده یک موز که بیشتر به او نداده ایم تازه از سهم خودم بود . نگذاشت صحبتم تمام شود دست در جیبش کرد و هزار تومان به من داد و گفت: همین الان می روی و جای آن موز یک کیلو موز می خرید و جایگزین می کنی!؟
شرح حال
در اطاعت امر مقام معظم رهبری که در فرمایشاتشان دائما بر هوشیاری در مقابل این مفسدین تاکید دارند و آقای احمدی نژاد نیز بیش از سه سال است که فریاد مقابله با آنان را سر میدهد اما هیچ حرکتی که نشان از جدی بودن مسئولین زیربط باشد مشاهده نمی شود , مابا توسل به خون کاظمی ها تا ریشه کن کردن فساد ایستاده ایم.برادران عزی تعدادی نفوذی در سازمان حفاظت اطلاعات ارتش که سازمانی تحت امر مقام معظم رهبری است اقدام به فساد مالی کلان کرده و با ایجاد بنیادی جعلی بنام بنیاد تعاون ارتش شماره 4 ( بتاجا4 ) سالهاست که در حال مکیدن خون تعدادی مستضعف در شهرکی بنام قائم در ام القرای اسلام یعنی تهران میباشند . اینان با ادعای داشتن امریه و موافقت مقام معظم رهبری دست به جنایاتی میزنند که بیشترین لطمه آن به آبروی مقام معظم ولی امر مسلمین و نظامیان مسلمان و معتقدی که آماده اند تا جان خود را همانند دوران دفاع مقدس فدای انقلاب و اسلام نمایند میخورد. .چگونه میشود پذیرفت که یک گروه نفوذی در داخل یکی از حساس ترین سازمانهای اطلاعاتی و نظامی مملکت بتوانند 15 سال خیانت کنند و دوام بیاورند و کسی بکار آنها رسیدگی نکند.جای دارد که از رئیس این سازمان سئوال شود که با توجه با اطلاع کامل ایشان از خیانت این گروه که بحمدالله امروزه با تلاش سربازان خمینی کبیر و مقام معظم رهبری رسوائیشان بگوش همه مسئولین رسیده است چه برخوردی داشته است و چرا با توجه به گذشت این مدت طولانی از حضور این نفوذی های بی آبرو هنوز با آنها برخورد مناسب صورت نپذیرفته است؟چرا شعبه 8 بازپرسی دادسرای کارمندان دولت که در بیخ گوش دادستان محترم تهران قرار دارد سه سال است ک حاضر به ارائه نظر خود در مورد پرونده آنهانمی باشد. بر همه دوستان کاظمی و کاظمی ها فرض است که در مقابل این فساد افشا شده ساکت ننشینندو در صورت امکان صدای ما را بگوش ولی امرمان مقام معظم رهبری برسانند.
آدرس شهرک ما تهران اقدسیه چهار راه مینی سیتی ضلع شرقی شهرک شهید محلاتی
چه انتظار عجیبی!
تو بین منتظران هم، عزیزمن چه غربتی!
عجیب تر که آسان نبودنت شده عادت.
چه بی خیال نشسته ایم نه کوششی نا وقایی. فقط نشسته و گفتیم: خدا کند که بیایی .....
للهم عجل لولیک الفرج
و ای وای برما.وای بر ما که در روز جزا چه پاسخ دهیم شهدا را
شرمنده ایم
شرمنده ایم
کجاید ای شهیدان خدائی؟
کجائی ای شهید گمنام ؟ سری به ما بزن بابا . قهر نکن
..........................نکنه شهید شدی رفتی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
عرض سلام و ادب و ارادت...
تبریک و شادباش به مناسبت ایام مبارک و باسعادت شعبانیه و پیشاپیش تبریک ولادت باسعادت قطب عالم امکان حضرت بقیه الله الاعظم ، صاحب الامر والزمان ، قائم آل محمد ( روحی و ارواح العالمین له الفدا ) خدمت شما و خانواده محترمتون،
اگر امکان داره آدرس لینک حقیر رو از mowjemordeh.blogfa.com به mowjemordeh.ir تغیر بدید،
ممنون از لطف شما...
در ضمن با مطلب " سگ زرد برادر شغاله " بروزم.
اللهم عجل لولیک الفرج...
از وبلاگت دیدن کردم. ممنون , که در این هیاهوی مستانه دنیای سایبر, یاد شهیدی را زنده میکنی که هرگاه پدرم عکس های او را از سیما میبیند اشک در چشمانش حلقه میزند...
غرض از مزاحمت, ببین دوست عزیز.
من نمیدانم که شما پسر شهید هستی یا از آشنا های او یا یک عاشق.
اما نکته ای به ذهنم می رسد که به تو بگویم.
این وبلاگ , از ارزش این خاطرات کم میکند. اگر می خواهی ادامه بدهی, باید یک سایت که هزینه زیادی هم ندارد دست و پا کنی و نه تنها از شهید کاظمی بگویی, بلکه از شهدای دیگرمان نیز یاد کنی.
اما نه به سبک سنتی که جوانان هم سن من از آن خسته شده اند. خودت بگرد و راهش را پیدا کن.
باز هم تکرار می کنم که این نوع وبلاگ ها, ارزش آن بزرگواران را کم میکنند.به عنوان مطلب آخر...,
نگاه کن! آره نگاه کن که بازیگران و خواننده های ایرانی نیز برای خود یک وب سایت شخصی دارند.
حال شهید کاظمی و شهدای دیگر که جای خود دارند.
نمی دونم چرا هر وقت که در تلوزیون یا در نشریات عکس سردار کوثری رو می بینم یاد سردار کاظمی می افتم. خدا یاور و نگهدار سردار کوثری باشه.
ان شاء الله
کاش همچین نمونه هایی بیشتر تو دنیا می موندند تا ما بیشتر بشناسیمشون
خدا بهتر میدونه..................یادش گرامی..
سلام
با یاری خدا تا 10 روز دیگر شماره جدید هابیل با مجوز سراسری منتشر خواهد شد.
نظرات و انتقادات شما می تواند در این مسیر یاریگر ما باشد.
در صورت امکان به سایت یا وبلاگ هابیل لینک دهید
www.habil-mag.com & http://www.weblog.habil-mag.com
با سپاس
چه می توان گفت ؟!
به جز آنکه :
سبک بالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
...
براستی اینگونه زیستن ، پروازی آنگونه می طلبد.
خدا خیرت دهد.
ایام به کام والتماس دعا
در سالروز ولادت با سعادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز بزرگداشت مقام متعالی جانبازان ، جلسه نقد وبلاگ این هفته که روزهای یک شنبه در سرای کتاب فرهنگسرای دانشجو برگزار می شود ،اختصاص به دو عاشق بال شکسته دارد.
هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله
"هوالحق"
سلام بر بندگان خوب خدا...
بروزم ، افتخار بدید در خدمتتون باشیم.
اللهم عجل لولیک الفرج...
همیشه آرزو داشتم به تو بگویم لا لائی خس خس سینه ات چقدر برایم آرام بخش است. همیشه آروز داشتم جای دست و پا و چشم های که برای امنیت و آسا یش من داده ای باشم. همیشه آرزو داشتم … ولی هیچ وقت نتوانستم ،
حالا هرچه آرزو دارم را برایت مینویسم …
پدر حکایت کن از خمپاره های که من خواب بودم افتاد. از گونه های که من خواب بودم وتر شد. بگو چند پرستو از پشت خاکریز ها پر کشیدن …
به مناسبت هفته بزرگداشت مقام جانباز جشنواره بهترین نامه ای به پدر جانبازم برگزار میشود. مهلت ارسال آثار و اختتامیه جشنواره اول مهر ماه ۸۷ ؛ نام ونشانی دقیق خود را بنویسید.
نشانی ما جهت ارسال نامه ها : diareranj@gmail.com
نامه ها ی شما عزیزان درهفته دفاع مقدس باز گشائی و توسط هیئت داوران و استاد ابوالفصل درخشنده عضو هئیت تحریه نشریه امتداد بر رسی و به بر ترین نامه ها جوایز ارزنده ای اهداء و در نشریه امتداد نشریه فرهنگ وپایداری دفاع مقدس منتشر خواهد شد
جشنواره بهترین نامه به پدر جانبازم
آخرین دوران رنج http://diareranj.ir/?p=246
نشانی لوگوی جشنواره http://diareranj.ir/wp-content/g-n1.gif
یاد حاج احمد کاظمی بخیر و روحش شاد
وبلاگ خوبی دارید انشاا... در پناه حق و زیر سایه مرتضی علی (ع) همیشه موفق و شاد باشید .
این موضوع من رو یاد خاطره ای از شهید رحمان دادمان انداخت.زمانی که ایشان در راه آهن بعنوان مدیر عامل مشغول به فعالیت بودند. یکی از روزهای کاری بود که فرزند ارشد ایشان برای کاری به شهید دادمان در محل کارشان مراجعه نموده بودند. فکر می کنم قرار بود فرمی را فرزند ایشان در حضور پدر تکمیل کنند . فرزند آقای دکتر از خودکارهای موجود در دفتر استفاده کردند و پدر که برای کاری از دفتر خارج شدند بعد از آمدن از فرزندانشان پرسیدند که این فرم را با کدام خودکار تکمیل کردی ؟ . بعد از پاسخ فرزندانشان عصبانی شدند و گفتند این 200 تومان رو به صندق صدقات بیانداز.
در خاطره ای دیگر زمانی که هواپیمای دکتر دادمان سقوط نمود جزء این افراد که برای کمک به سانجه دیدگان شخصا به محل سقوط هوایپما مراجعه نمودند شهید کاظمی بود که شخصا با هیلیکوپتر به محل مراجعه نمودند که نشان دهنده دوستی عمیق بین این دو شهید بزرگوار می باشد که به فاصله کمی از هم دیگر به شهادت رسیدند.
خیلی با وبلاگتون حال می کنم . بابا گاهی به ما یک سری بزن . یه امر به معروفی ، تذکری ، پیشنهادی ، ... ضمنا مطلبی در مورد شهدای گمنام مسجد فائق نوشتم که شاید قبول افتد . پاینده باشی
تا نگاه میکنی :
وقت رفتن است !
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود!
آی ...
ای دریغ و حسرت و همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود !